[اون مافیای منه]p8
[اونمافیایمنه]p8
فردا صبح با داد و بیداد مامان و بابام بیدار شدم که تصمیم گرفتم پشت در فالگوش وایسم
م/ت نه من دخترمو به اون عوضیا نمیدم(داد)
پ/ت ولی.. ولی من مجبورم ..پولی که میخان خیلی زیاده!
م/ت گند کاریو قمار بازیاتو خودت جمع کن و کاری به دخترم نداشته باش.
پ/ت اما من باهاشون صحبت کردم اونا ا.ترو میخان امروزم میان میبرنش!
م/ت چیییی تو دخترتو به اون عوضیا فروختیییی؟!
بدنم یخ زده بود و قلبم تند میزد
یعنی چی؟
پدرم منو فروخته؟
واسهی قمار؟؟
خیلی ترسیده بودم و فقط دلم میخواست از خواب بیدار شم و ببینم همش یه خواب بوده ! اما دیگه دیر شده بود
در اتاقمو باز کردم و رفتم طبقه پایین.
م/ت اه دخترم ببین یه اتفا..(گریه)
داشت گریم میگرفت اما نمیخاستم خودمو ضعیف نشون بدم.
+ خودم همه چیو شنیدم!(بغض)
پ/ت ببین دخترم من..من نمیخاستم راستش..
+هیچی نگو بابا(یکم بلند)
رفتم تو اتاقم و درو محکم بستم و سرمو کردم تو بالشم و گریه کردم .
اونقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
با صدای مامانم بیدار شدم و هواهم تاریک شده بود(اندازه اسب خوابیدی گلم🙄💔)
م/ت دخترم بیدار شو باید وسایلاتو جمع کنی
+ بیدارم.. فقط..برو بیرون.
مامانم رفت و پاشدم یه چمدون سیاه از روی کمدم برداشتم و لباس و لوازم آرایش و.. گذاشتم داخلش و لباسامو عوض کردم(عکسشو میزارم) رفتم طبقه پایین
م/ت دخترم حتما میام میبینمت (گریه)
+باشه مامان گریه نکن تقصیر تو نیست(بغض)
؛ آبجی باهات درتماسم گریه نکنیا(گریه)
+هی خودتو جمع کن نمیرم بمیرم که بازم میام ببینمت.. مامانو اذیت نکن و اتاقتم خودت تمیز کن(بغضضض)
جیوون پرید بغلم و مامانمم بغل کردم
پ/ت ا.ت من..
+ میدونم بابا ..میدونم فقط برای بهتر شدن وضعیت قمار کردی! ولی دیگ بس کن
پ/ت معذرت میخام.
رفتم دم در و ...
گلب بالارو گیرمیزی کن (اییی)🙂❤️
فردا صبح با داد و بیداد مامان و بابام بیدار شدم که تصمیم گرفتم پشت در فالگوش وایسم
م/ت نه من دخترمو به اون عوضیا نمیدم(داد)
پ/ت ولی.. ولی من مجبورم ..پولی که میخان خیلی زیاده!
م/ت گند کاریو قمار بازیاتو خودت جمع کن و کاری به دخترم نداشته باش.
پ/ت اما من باهاشون صحبت کردم اونا ا.ترو میخان امروزم میان میبرنش!
م/ت چیییی تو دخترتو به اون عوضیا فروختیییی؟!
بدنم یخ زده بود و قلبم تند میزد
یعنی چی؟
پدرم منو فروخته؟
واسهی قمار؟؟
خیلی ترسیده بودم و فقط دلم میخواست از خواب بیدار شم و ببینم همش یه خواب بوده ! اما دیگه دیر شده بود
در اتاقمو باز کردم و رفتم طبقه پایین.
م/ت اه دخترم ببین یه اتفا..(گریه)
داشت گریم میگرفت اما نمیخاستم خودمو ضعیف نشون بدم.
+ خودم همه چیو شنیدم!(بغض)
پ/ت ببین دخترم من..من نمیخاستم راستش..
+هیچی نگو بابا(یکم بلند)
رفتم تو اتاقم و درو محکم بستم و سرمو کردم تو بالشم و گریه کردم .
اونقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
با صدای مامانم بیدار شدم و هواهم تاریک شده بود(اندازه اسب خوابیدی گلم🙄💔)
م/ت دخترم بیدار شو باید وسایلاتو جمع کنی
+ بیدارم.. فقط..برو بیرون.
مامانم رفت و پاشدم یه چمدون سیاه از روی کمدم برداشتم و لباس و لوازم آرایش و.. گذاشتم داخلش و لباسامو عوض کردم(عکسشو میزارم) رفتم طبقه پایین
م/ت دخترم حتما میام میبینمت (گریه)
+باشه مامان گریه نکن تقصیر تو نیست(بغض)
؛ آبجی باهات درتماسم گریه نکنیا(گریه)
+هی خودتو جمع کن نمیرم بمیرم که بازم میام ببینمت.. مامانو اذیت نکن و اتاقتم خودت تمیز کن(بغضضض)
جیوون پرید بغلم و مامانمم بغل کردم
پ/ت ا.ت من..
+ میدونم بابا ..میدونم فقط برای بهتر شدن وضعیت قمار کردی! ولی دیگ بس کن
پ/ت معذرت میخام.
رفتم دم در و ...
گلب بالارو گیرمیزی کن (اییی)🙂❤️
۲.۶k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.